نتایج جستجو برای عبارت :

قصه دستان ما

دستان خود را چند بار در روز به مدت ۲۰ ثانیه با آب و صابون بشویید. اگر آب و صابون در دسترس شما نیست با یک ضدعفونی کننده الکلی دستان خود ر ا بشویید.
با دستان کثیف چشم‌ها، بینی و دهان خود را لمس نکنید.
موقع عطسه و سرفه دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید و بعد دستمال را دور بیندازید.
از ارتباط نزدیک با کسانی که بیمار هستند اجتناب کنید.
پخت صحیح و کامل گوشت و تخم مرغ بسیار توصیه می‌شود.
اشیایی را که در طول روز لمس می‌کنید ضدعفونی کنید.
اگر بیمار هس
راستش را بخواهید شاید اصلا از این مطلب خوشتان نیاید چرا که این مطالب تمرینی برای نویسندگی هستند که امیدوارم بتوانم به نویسنده بهتری تبدیل شوم.
حال من خواهان آنم که جمله ای ساده را به حالت های زیباتری در بیاورم و این کار تمرینی برای نوشتن داستان هایم خواهند شد.
1- من به مهمانی رفتم.
2-من با پدرم به مهمانی رفتم.
3-من دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
4-من با خوشحالی، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
5- من همچون گلی با ادب، دست در دست پدر به مهمانی رفتم.
6-با
این خیریه تلاش دارد در راستای تکالیف دینی به حد توان جهت کمک به برادران و خواهران دینی مستمند شهرتاکستان یاری رساند.
                                                   انشالله
جهت پیگیری فعالیتهای خیریه به کانال دستان سبز در پیام رسان سروش مراجعه نمایید.
sapp.ir/dastansabz
خیرینی که تمایل به مشارکت مادی و معنوی در خیریه دستان سبز دارند می توانند از طریق راههای ارتباطی ذیل اقدام نمایند.
شماره همراه
09036193835
صفحه شخصی مدیر خیریه در پیام رسان سروش
sapp.ir/amirvarse
برا
‍ بوسه کمپین هلیل بر دستان مسئولین شرافتمند. https://t.me/haliljazmorian1395                                                     به نام خدا یکی از وکلای با سابقه جیرفت از قول آقای کارزاری قاضی دادگاه تجدیدنظر کرمان تعریف  کرد :  در زمانی که رئیس دادگستری بردسی
ادامه مطلب
‍ بوسه کمپین هلیل بر دستان مسئولین شرافتمند. https://t.me/haliljazmorian1395                                                     به نام خدا یکی از وکلای با سابقه جیرفت از قول آقای کارزاری قاضی دادگاه تجدیدنظر کرمان تعریف  کرد :  در زمانی که رئیس دادگستری بردسی
ادامه مطلب
می خزی روی زمین. با دستان گِلی ات روی آرواره های درختان تنومند جنگل.
آن ها که از خاک بیرون زده اند. خشک اند اما خیس...
تو به میانه ی دشتی میمانی که در آنجاست. کمی دورتر... همانجا...
با دستان گِلی ات، با چشمانت که کمین کرده به دور، اشاره میکنی.
شروع همان جاست.
و تا شروع فاصله ای نیست. خبری نیست. رازی نیست. حرفی نیست.
شکی نیست. تنها یک چیز هست...
که کسی همراه تو نیست.
حال...
مبارز ها می خزند.
یکی یکی می روند.
در حالی که تماشا میکنی...
خودت را در همین حال میبینی.
الف. سلام.  می‌بینم که چه‌قدر نزدیک شده‌ام به رویاها و آرزو‌ها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابل‌م بالا رفته‌ام. حالا لبه‌ی پرت‌گاه‌م. به سوی خوش‌بختی را نمی‌دانم. همه‌چیز شبیه تهِ فیلم‌های ایرانی دارد به خوشی میل می‌کند و این مرا می‌ترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همه‌چیز به شدّت مشکوک می‌نماید. امّا چه باید کرد، چشم‌ها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهای‌م می‌لرزد... قلب‌م ا
یک توپ بسکتبال توى دست من تقریبا ۱۹ دلار می ارزه اما توى دست مایکل جردن تقریبا ۳۳ میلیون دلار!بستگی داره توپ توى دست کی باشه!یک عصا توى دست من می تونه سگ ها رو دور کنه اما توى دست موسی(ع) دریای بزرگ رو می شکافه!بستگی داره عصا توى دست کی باشه!دو تا ماهی و یه تکه نان توى دست من یه ساندویچ می شه اما توى دست حضرت عیسی(ع) هزاران نفر رو سیر می کنه!بستگى داره روزى شما دست کى باشه!همانطور که می بینید ، بستگی داره هرچیزى ، توى دست کی باشه!پس ، دلواپسی هایت ،
برکت رسدهمیشه دستان مهربان را/بخشیده برفقیران اوگنج بیکران را/امدادکن سراسربهریتیم هردم/این خصلت محبت بخشیده مومنان را/اجرزیاددارد احسان و بخشش ما/باید زخویش دیدن هرلحظه دیگران را/باغ بهشت گشته منزل زاهل ایمان/دربین خلق جاری کن گنج گفتمان را/آل نبی همیشه جود وسخا گرفتند/روح ولایت حق بخشیده شیعیان را/مهدی عنایت اوبرمحسنین رسیده/مملوزهر عدالت پرمیکندجهان را/
 
سلام. مدت طولانیی هستش که هرکار میکردم واردپنل وبلاگ دستان خالی شم با پیغام رمز وارد شده غلط است، روبه رومیشدم
و متاسفانه هرچی بازیابی رمز روهم میزدم واز طریق ایمیلم  تست کردم و رمز جدید زدم بازم با همین پیغام روبه روشدم
و متأسفانه تر هرچی پیگیری کردم در بیان و از دوستان کمک گرفتم بی نتیجه موند..
شکر خدا زمانی که درخواست نویسنده داده بودم برای دستان خالی ویکی دو نفر از دوستان نویسنده شدن..به کمک همونا تونستم با نام کاربری وبلاگ دیگم برگردم.
هشدار، متن حاوی تصویرسازی‌های دلخراش است. بهتر است نخوانید!
در دوران راهنمایی معلم هنری داشتیم به نام زارعشاهی. مرد شریف و دوست داشتنی است و همچنان در یزد آموزشگاه آزاد هنری دارد و هنر می‌آموزد. من در آن دوران بیشتر ورزشهایی مثل بسکتبال و بدمینتون بازی می‌کردم. جناب زارعشاهی روزی در ساعت ورزش در حین بازی مرا دید و صدایم کرد و به مضمون چنین چیزی گفت: «بوذرجمهری، تو نمیخواد بسکتبال بازی کنی!» با تعجب پرسیدم چرا؟! گفت: «تو مثل بقیه نیستی! به دس
BluRay,Unmistaken Hands 2013,انیمیشن,انیمیشن دستان بی اشتباه,بلوری,دانلود,دانلود انیمیشن Unmistaken Hands 2013,دانلود انیمیشن کوتاه,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم Unmistaken Hands 2013 720p,دانلود مستقیم Unmistaken Hands 2013 1080p,درام,زبان اصلی,
ادامه مطلب
مدت مدیدی هست که زمین ناخوش وافسرده ست بلا ومصیبت تا خرخره جانش را گرفته است زمین رنجور من ،پناه دستان اسمانش را از دست داده است ودیوانه وار در تلاش است شمایل تلخ خاطره را از چشمان تر اسمان پاک کند.  به راستی چه تحملی دارد زمین ،که با درک به جامانده ی چند قاب عکس ولنگه  کفشی وپژواک خنده ی یک کودک هنوز که هنوز است مرهم دل داغدار ادمیان است . تلخ است باور حادثه ای که در بطن قصه ام می دود وسخت است باور این که اسمان ما تکه ای از قلب سپید خود را از دست
دستان خلقت باز شد آن غنچه را این ناز شدآن جهدهای تلخ را آخر چنین آواز شد
آن دشت را این روح راآن کوه را این نوح راآن خوابها مضرابهااین جامه‎ی مجروح را
آوازه‌اش پرگار شدچرخید و جان را کار شدآن خفته‌ها را جار شدخود عاقبت بیدار شد
خاموش و بی‌مقدار هینبی‌حرف و بی‌افکار هینمجرای جانش باز هانپیمانه بی‌اطوار هین
دور فلک! پربارتر!ای یار بدخو! هارتر!ای آسمان! آوارتر!ای روح! کاری کارتر!
صوفی سویش از نا فتادزاهد سوی من‌ها فتادخودخوانده رأیش فاش شد
بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
یا حسین علیه السلام
اکنون که مرگ حتمى است، بگذار مرگى را انتخاب کنیم که آبستن زندگى باشد و سازندگى‌هایی بیاورد و آگاهى‌هایى متولد کند و روح هایى را حرکت دهد...
#عاشورا/صفائی حائری
 
این حرف های قشنگ را چطور در بطن زندگی بیاورم مولای من پسر فاطمه؟چطور فقط حرف نباشم عمل هم باشم؟
محرم میتواند آغازی باشد برای گذاشتن دستم در دستان شما دستان شما همیشه هست اما منِ فراموشکار باید محرمی باشد تا بهانه ای جور شود برای تحو
 
شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من ...
قلم در دست می‌گیری تا بگویی دلتنگى‌ ....!
 
" نزار قبانی "
 
 
آرام جانم...
فریاد چشمانت ، آتش بر جانم میزند...غم صدایت ، نابودم می کند...سکوتت ، دلم را می لرزاند... 
 
دلتنگم...
دلتنگ خنده های شیرینت...دلتنگ گرمی دستان مردانه ات...دلتنگ آغوش امنت...و...دلتنگ چشمان رنگینت ، که سالهاست خواب را از چشمانم ربوده...
 
بغض های فروخورده ...
اشک های پنهانی ...
شده مونس شبهای دلتنگی ام....
دل تنگم پرواز میخواهد...پریدن در هوای
 
تنهایی هایم دستان تو را می‌طلبددستان زمخت و مردانه ات، دستانی ک رگ هایشان بیرون زده اند و در آخرین دیدارمان گفتم آخ چه مناسب رگ گیری!تنهایی هایم چشمانت را می‌طلبد، چشمان نسبتا کوچکت وقتی برق می‌زند، خلع سلاحم می‌کند.دلم را از آشوب ها تهی می‌کند.تنهایی هایم صدایت را می‌طلبد، صدای بم و گرفته ات وقتی می‌گویی نیم ساعت دیگر بیدار میشوم اگر اجازه بدهید بخوابم.تنهایی هایم قامتت را می‌طلبد روبه رویت بایستم و تو با خنده بگویی کوتوله جآن و من
 
شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من ...
قلم در دست می‌گیری تا بگویی دلتنگى‌ ....!
" نزار قبانی "
 
 
آرام جانم...
فریاد چشمانت ، آتش بر جانم میزند...غم صدایت ، نابودم می کند...سکوتت ، دلم را می لرزاند... 
 
دلتنگم...
دلتنگ خنده های شیرینت...دلتنگ گرمی دستان مردانه ات...دلتنگ آغوش امنت...و...دلتنگ چشمان رنگینت ، که سالهاست خواب را از چشمانم ربوده...
 
بغض های فروخورده ...
اشک های پنهانی ...
شده مونس شبهای دلتنگی ام....
دل تنگم پرواز میخواهد...پریدن در هوای ت
امروز ما را برای یک جلسه‌ی آموزشی بیهوده کشاندند به مرکز استان، جدای از اتلاف بیت‌المال و وقتی که از سی و چند نفر گرفتند و کارهایی که به خاطر این جلسه بر زمین ماند، جمله قصار! مدرس جلسه باعث شد که در موردش بنویسم.
مدرس در حال بیان افاضات بود که رئیسش و به طبع رئیس ما وارد شد، پس از ادای احترام، جناب مدرس خطاب به رئیس تازه وارد گفت هفته‌ی آینده از محتویات این جلسه از شرکت کنندگان امروز و غایبین امتحانی برگزار می‌کنیم به این بهانه که به نمرات
سردار سلیمانی خطاب به ترامپ قبل از شهادتش : "ما ملت شهادتیم ، ما ملت امام حسین ایم. بیا . مرد این میدان ما هستیم برای شما"
سردار سلیمانی به دستور مستقیم شخص حرام زاده ای چون ترامپ (یزید زمان ) به شهادت می رسد.
هنوز سالگرد شهادت حاج قاسم نرسیده است که عصر عاشورا تداعی می شود. شخص خود فروخته ای چون محمدجواد ظریف ، همانند طمعکارانی که عصر عاشورا ، حرمت اهل بیت (ع) را نیز نگه نداشتند و گوشواره را با گوش فرزندان امام حسین(ع) می کندند. به طمع غنیمت احیای آ
تکاور.
تمام شهرهای اسیر در دستان تروریستها آزاد شده اند ولی نیروهای اعزامی
از آزادسازی آخرین شهر، گرفتار در دستان آنها باز مانده اند. تکاور که
معروفترین سرباز از گردان ضد تروریست بوده و به ممکن کننده غیر ممکنها
معروف است برای نابودی آخرین پایگاه نیروهای داعشی اعزام میگردد. 
 
این داستان بازی جدید استودیو گونای به نام تکاور است
که به تازگی در ۲۲ مرحله منتشر شده. استودیو گونای قبلا بازی های دلاور،
جدل روی سرعت و خاک رو منتشر کرده و سابقه م
جان می دهی اگر ببینی شمر راهی قتلگاه است... شمر می رود و جان زینب هم... که خنجری است در دستان شمر... قالب تهی می کنی اگر جابر بگویدت که پیامبر گفت، به قیامت فقط شیعیان علی را به نام پدر می خوانند و باقی به نام مادر، که شرم نباشد از ولادت طهارت... ببین که نعل تازه می زنند... و ورق پاره های قرآن به قتلگاه... و شمر می رود... و جان زینب هم... مجنون می شوی تا ابد، اگر بشنوی که شمر بر سینه و حسین در این کلام: «اکنون هم اگر برخیزی و این قساوت به دستان تو نباشد... شفاع
برای گرفتن دستان من استخاره نکن !

بد می آید،

از آن بدهای خوب،

بد گرفتار شدن،

بد ماندن،

بد خواستن،

بد می آید که اگر نخواستی بمانی ،

از همان اول راهت را بگیری و بروی ،

از همان بدهای خوب،

حالا انتخاب با خودت ،

قرآن بیاورم

یا می‌روی ؟!!



عادل دانتیسم
 
۱- ویروس Covid_19 بسیار مسری تر از بسیاری از ویروسهای هم خانواده خود است. بنابراین قدرت و پتانسیل سرایت بیشتری دارد.۲- ویروس از را droplets یعنی قطرات تنفسی منتقل می شود. بنابراین عطسه و سرفه فرد بیمار مهمترین راه انتقال است. ۳- بیماری airborn نیست یعنی از راه هوای آلوده منتقل نمی شود بلکه الزاما از طریق قطرات تنفسی منتقل می شود.۳- در صورتی که قطرات تنفسی بر روی اشیا قرار گیرد، مانند میز، دسته صندلی، دکمه آسانسور، دستگیره در ماشین یا صندلی مترو، اگر شخ
بسم رب العباس...
از دیشب که شب زیارتی حضرت ارباب بود دلم پیش عباسش بود
از دیشب دارم به عباس فکر میکنم...
عباس و مادرش...همیشه اسوه ی ادب برای من این دو بزرگوار بوده اند...تا کلمه ادب را میشنوم یاد عباس و مادرش می افتم
مادرش...
نام مادرش فاطمه بود...اما تاب دیدن غم در چشم های حسنین را نداشت به امیرالمونین عرض کرد دیگر اورا با این نام نخواند...از آن روز فاطمه دیگر فاطمه نبود ام البنین بود مادر پسرها
و عباس...
او را همه با دست‌هایش می‌شناسند. دست‌هایی که
می‌دانی چه می‌کند با من؟ همان توصیف قدیمی اما زیبا. سینه‌ام را با خنجری می‌شکافد و قلبم را بیرون می‌آورد و به دندان می‌کشدش و با دستان خون‌گرفته‌اش به حرف می‌آید که ببین چه سرخیِ دلپذیری دارد رنگش و چه طعم لذیذی دارد گوشتش...
 
میدانی دردناک ترین لحظه کجاست؟
آنجا که دست کشیده ای از دنیا..نشسته ای بی نبض هیچ احساسی..
و دلمرده تر از آنی که بخواهی.
آندم که میدانی دیگر ازین خانه، آمینی برای دل مرده ات نجوا نخواهد شد..
من کفر نمیگویم خدا ولی ای کاش سهم من ازین دل آه نداشت، بغض نداشت،نیش و کنایه نداشت،نفرین نداشت..آه نفرین نداشت.
دلت اگر برای دل بی پناهمان سوخت...هیچ!بگذریم!
 
+توی یکی از گروه همکاران عکس زوج میانسالی رو دیدم که انگار پنجاه و اندی سال داشتند..مرد همسرشو توی ب
چنین با شور و نغمه – شعر و دستان
 
خرامان می رســــــد از ره زمستان
 
شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز
 
نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز !
 
کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران
 
که در راه است فصــــــــل نوبهاران . . .
 
یلداتون مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک عزیزان دلم بوووووووووووووس بوووووووووووووس بوووووووووووووس
 
 
 
 
 
 
 
بسم رب المهدی...
 
 پروانه های سوخته / ۳
رقیه جان! وقتی روضه ات را مرور میکنم، یک سوال با یک دنیا اندوه تمااااام زوایای ذهنم را پر میکند...خودت بگو:  آیا تو هوای دیدن بابا را کرده بودی، یا بابا هوای دستان کوچک تو را؟
 
سوم_محرم_۱۴۴۱
 
امشب کع از درد به خودم پیچیدم، پیچیدم و پیچیدم تا همه پیچ‌های عالم به سر آمد، تو سر هر پیچی منتظرم نشسته بودی با آغوشی گرم و دستان مهربان، میخواهم‌ برایت بنویسم که قدر‌دان لحظه‌ لحظه‌ی بودنت هستم، حتی وقتی که سعی میکنم با تک تک سلول‌های وجودم ثابت کنم که نیستم.
باران میبارید
او با ذوق میان باران میدوید
و دستان کوچکش را میگشود.
و قطرات را در کف دستهای مهربانش جمع میکرد.
و بر سرم میان تنگ آب می ریخت.
چقدر زندان بانم دوستداشتنی ومهربان است.
دلتنگ دریایم اما لبخند عجیبش مرا محسور این تنگ میکند.
مجازات ماهی عاشق اینست!
به نام "او"
گاهی تداوم حرف‌های تلخ آزارم می‌دهد،این نشدن‌ها، نمی‌شودها، نتوانستن‌ها...گاهی خودم یادم می‌آید،تداومی کهنه از تلخی...گاهی می‌گویم باید در دستان باد رها می‌شد!گاهی میگویم ای کاش صبر!گاهی می‌گویم... آه...چقدر حرف می‌زنم در این تداوم تلخ....
"مسافر"
ویروس کرونا طی یافته های جدید در دمای هفتاد درجه تا پنج دقیقه زنده میماند.
این ویروس گه در سال چدید تمام فعالیت های روزانه مردم را مختل کرده است به نظر میرسد فقط با مواد شوینده و ضد عفونی کننده از بین میرود یعنی شستن دستان با آب و صابون هنوز بهترین راه مقابله با آن است.
از آسمان مینویسم که آسمان، تنها همدم من است... تنها آسمان است که مرا میخواهد...و آسمان...مرا فرا میخواند...من از آسمان نمی‌نویسم...آسمان در دستان من جریان دارد...مغز آشفته با ندای آسمان آرامش پیدا میکند...مرا بخوان...در پی ابرهای تیره...من نور را میبینم...در پی ابرهای تیره... در پی غرش رعد و برق...من نور را می یابم...
برای اخرین بار هشدار می دهم اگر از رفتن از تو نجاتم ندهی  در یک قایق سرگردان سر سپرده به اب خواهم رفت و زیر خروار ها ماهی یخ زده با چشمانی که گمان می کنند دانه های برف را دیده اند گم و گور خواهم شد می دانی از بوی تعفن ماهی ها و سرمای برفی که هر دو نمی دانیم تا کی خواهد بارید امیدی به زنده ماندن شاید باشد اگر از انبوه هزاران صدایی که نامم را فریاد می کشند با تمامی وجودت نامم را با نام خودت صدا بزنی کمی هم که گریه کنی من مگر بی وجود باشم غمت را بشنوم
دریچه ای به مباحث این بخش:
۱)دونگرش ثروتمند شدن از دیدگاه قرآن.
۲) آیا ثروتمند شدن با قرآن امکان پذیر است?
۳)خواندن سوره هایی از قرآن برای پولدار شدن.
۴)ترفندهای کلیدی برای پولدار شدن.
توضیحات کامل در مورد این مباحث در کتاب زیبای (ثروت شو) بیان شده است.
 
سلام..
چندین ساله این وبلاگ درحال فعالیته نمیدونم4/5 یا هرچه
و الان پایان کار این وبلاگه..
امیدوارم کسی نرنجیده باشه.. اگر هم رنجیدید خیالتان راحت دنیا تا بخواهید باهام بد کرد..:)
خدا هم خیلی آدمای بهتر مخلص تری داره تا براش بنویسن..
نیازی به یکی مثل من نداره
 
تا48ساعت دیگه حذف میشه:) و7دی ماه دیگه خبری از دستان خالی نیست..حرفی هست بفرمائید

 
وبلاگ را باز میکنم 
یک نظر نشسته آن گوشه نگاهم میکند 
تاییدش میکنم و جوابی میدهم .
 حالم را نمیدانم 
ولی تو گوشم میخونه
من به دستان تو پا بستم به زیباتر شدن
در وجودم هنوز یه درگیری هست
بین بیخیال شدن و احتمال مرگ هر روزه
و تلاش کردن و امید داشتن به اینده و یه هدف
«تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم

هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم»
+اردیبهشت ۹۸ رکورد تعداد پست ها رو کسب کرد .
یک شکارچی، پرنده ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده ای و هیچ وقت سیر نشده ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می دهم. اگر آزادم کنی، پند دوم را وقتی که روی بام خانه ات بنشینم به تو می دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:
 
 
 
 
ادامه مطلب
چند مرده حلاجی؟
ریشه این ضرب المثل برمی‌گردد به ماجرای  حسین بن منصور حلاج که بخاطر عقایدش دو دستان او ،سپس چشمان  و بعد زبان و سرش را بریدند و در آخر هم به آتش کشیدند. 
امروزه وقتی از پایداری و استقامت کسی سخن می گویند گفته می شود، چند مرده حلاجی؟یعنی ببینیم تاب و توان تو چقدر است؟
بانو چقدر ساده چه گیرا نگاهتان 
می چرخد آسمان و زمین دور ماهتان
گیسویتان شبیه من و روز و حال من
می آید این چه خوب به چشم سیاهتان
سرباز دل ندارد و بی بی خجالتی ست
لطفا سفارشی بشود پیش شاهتان
دستان من به دست شما این گناه نیست
اما نترس پای دل من گناهتان
یکبار اشتباه "عزیزم" صدا زدید 
عمری ست که دلخوشم به همین اشتباهتان
 
#سید_مهدی_موسوی
 
خداوند با دستان تو دست انسان گرفتاری را گرفته است ،وقتی دست افتاده ای را میگیری و لبخند را مهمان قلبش می کنی ؛و این چه زیباست.نازنین ، دستانت نورانی و بوسیدنی شده اند ...
#خیریه_آبشار_عاطفه_ها#شعبه_علمدارکربلاداراےپروانه مجوز ملے از وزارت کشور با شماره ثبت 2310نـیازمندان منتـظر مهربانے اندبانڪ ملی:۶۰۳۷۹۹۱۸۹۹۹۴۷۳۸۰آدرس :مشهد,بلوارابوطالب.بین ابوطالب۱۵و۱۷.شعبه علمدارکربلا☎️شماره تماس:۳۷۱۲۶۹۸۰@aytamabsharatefeha11
خداوند ذات خلّاق است، و خلّاق تنها خلّاق را به خود می‌پذیرد. معنویت به تنهایی به یک گوشه‌‌ نشستن و ذکر گفتن نیست، بلکه از خود بیرون رفتن، دیدن، شنیدن، آموختن و به کار بستن است؛ آموختن شیوه‌های خلّاق، هر بار زاویه‌ی نگاه را تغییر دادن، بالاتر بردن و دوباره به همه چیز از نو نگریستن است، رنج سخت جرأت کردن و آموختن را به جان پذیرفتن، هر بار زایمان دردناک آگاهی را به جان خریدن. در آن راه که دردی نیست، رشدی نیست، مردی نیست. 
پیراهن پاره کردن، هر
نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان استنگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان استدل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانمکسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان استدلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرابیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران استبیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواندبیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان استعسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زادهبه دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است
قسم بر آن خداوندی که جان بخشد به آسانی
به حق دیدم دم عیسی در آن دستان سلطانی
چو آن دم ملتهب بودم بر آن تخت عمل تنها
بی آمد در برم خندان همان سلمان سلطانی
تن رنجور پر دردم گرفت آرام در آن دم
که دستم را نوازش کرد آن سلمان سلطانی
تمام ملک دنیا پیش او هیچ است در ارزش
که باشد در طبابت برتر از سلطان و سلطانی
چو گرجی مدح او گوید توانش هم همین باشد
چه باشد تا کند
حق با چشم‌های توستو لب‌های گس اتو نگاهت که مزین است به غمحق با چشم‌های توستتو با آن مربای لبخندتو شکوه زیبای تخت جمشیدی اتدر غربتی تلخدر آغوش مادر حق با چشم های توستاما در این شهر سیمانیرویا، وهم و خیالبه کار نمی آیدزیر برف یادت، تنی را گرم نمی کندو دستان مهربانتچتری خوب برای روزهای بارانی نیست حق با چشم های توستاما اینجا حق تقدم با چشم و ابرو نیستاختیار و انتخاب بر باد شدو از گلویمانجز اندوه نمی‌بارد حق با چشم های توستاما اکنوندر این
مواد لازم جهت تهیه همبرگر:1 1/2 پوند 80٪ گوشت گاو 20 درصد چربی بدون چربی یا چاک خاکی1 قاشق غذاخوری سس ورشستیر1 1/2 قاشق چایخوری نمک چاشنی1 قاشق چایخوری پودر سیر1/2 قاشق چایخوری فلفل سیاه زمینیاختیاری: 4 برش پنیر4 نان همبرگراختیاری: تاپ های همبرگر - گوجه فرنگی کاهو ، پیاز ، ترشی ، کچاپ ، خردل ، مایو و غیره.
دستورالعمل هاکوره را تا 375 درجه فارنهایت گرم کنید (متوسط).در یک کاسه بزرگ ، گوشت گاو را اضافه کنید. با سس ورسکستر ، نمک چاشنی ، پودر سیر و فلفل به طور م
 ❆ بهانه:نارنگی بهانه استبوی عشق می‌دهنددستان توپوست بگیر این فاصله ها رامن به فصل فصل آغوش تو محتاجم. ❆ مرهم:تمامِ خیابان های شهر را هم که قدم بزنم،باز به بازوان تو محتاجم...به آغوشت،که دردم را تسکین می‌دهد!مرا بی تو بودن راهیچ کاری نیست! ❆ راه:کدامین راهتو را به کلبهٔ قلبم می رساند؟ من، کلبه ای متروکم منتظر آمدنتاز پای در آورده مراانتظار. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordis
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند
گوشه ای از خانه و روی یک پتو نشسته است. لباس نخی گرمی بر تن دارد. سرش با اینکه از مو عاری است، چند تار موی سمج و گستاخ هم دارد. پوست صورتش، زبر است و خشن؛ آنچنان که اگر ببوسی او را، لب هایت می سوزند. چشم هایش انگار چراغ های کم سویی اند. او همیشه، در لاک تنهایی خویش فرو می رود؛ چیزی هم ندارد برای گفتن به دیگران، دل و دماغی هم برایش باقی نمانده.پدربزرگ، پاهایش را روی فرش دراز می کند؛ ‌و با حرکتی مانند دراز و نشست، گویا دارد ورزش می کند. با اینکار، بد
لعنت به پنج شنبه و دستان بسته اش
نفرین بر آن سکوت به عالم نشسته اش
انگار با تو عقربه ها خواب مانده اند
چسبیده ام به شعر و به وزن گسسته اش
برخیز و باز با نخ صحبت، بِکِش مرا
بیرون، از این کلافگی عصر خسته اش
فردا که تا فرا برسد باز می کُشد
ما را غروب جمعه و آن دار و دسته اش…!
ارغوان حیدری
درشهرهای فرانسه آشوب بود پول حکم طلاراداشت بابت سود75درصد شش ماهه افراد برده میشدند.این پول در بانکهانرخ سودی پایین تر داشت فرق دراین بود که معادل این پول وسودافرادچه خدمتی بایدمیدادندتاپول تسویه شود.
کابینه رئیس جمهورمداوم پرازسروصدابودنگاه رئیس جمهور به دستان کاخ سفیدنشینان دوخته شده بود.آیاکاخ سفیدنشینان توان کمک به بحران برده داری اقتصاد فرانسه راداشتندیافقط ادای کمک کردن رادرمیآوردند.
شغل طراحی و کاشت ناخن به یکی از حرفه­های پرطرفدار در سالن­های زیبایی و آرایشی بدل شده است. ناخن مرتب و آراسته، لطافت دستان یک بانو را به نمایش خواهد گذاشت. در صورتی که کلیپ­های منتشر شده در اینستاگرام را دنبال کنید، متوجه ناخن­های آراسته­ و زیبایی خواهید شد که با ظرافت تمام برروی آنها طراحی و کار شده است.  
ادامه مطلب
 

 

با توجه به شیوع ویروس کرونا در چین و مشاهده ویروس در ایران، می توان با رعایت موارد زیر
تا حد زیادی از ابتلا و انتشار احتمالی این بیماری جلوگیری کرد:
 
- دستان خود را چند بار در روز به مدت 20 ثانیه با آب و صابون بشویید. اگر آب و صابون در دسترس شما نیست با یک ضدعفونی کننده
الکلی دستان خود را بشویید. 
 
- با دستان کثیف چشم‌ها، بینی و دهان خود را لمس نکنید.
 
- موقع عطسه و سرفه دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید و بعد دستمال را دور بیندازید.
 
- ا
هنوز هم عاشق لبخندت هستم..   و دوست داشتم تمام آن لحاظات پر غصه ات را که اشک میشوند..  با دستان خودم پاک کنم و به آغوش بکشم.   بارها به دلم ماند.. بی احساس و بی تفاوت که نبودم،فقط حریم نگه داشتن در ذاتم بود.. 
من مطمئن بودم که تو هم مرا عاشقی.. 
متاسفانه مرورگر شما از این قابلیت پشتیبانی نمی کند 
 
دست در دستان گرمت میگذارم در خیال 
میروم در بزم تو با عاشقانه در خیال
 لحظه های عمر من غرق حضورت میشود 
میشوم مهمان قلب مهربانت در خیال
 میزند باران،روی شیشه میکشم چشم تورا
 اه چشمان سیاهت سهم من شد در خیال
 میکشم دست ز تو،میکشی ناز مرا 
وصل تو تقدیر من شد لیک آن هم در خیال 
تو مثل فصل بهاری پر ز شادی و سرور 
میشوم پاییز سرد برگ ریزت در خیال 
گفته بودی عاشق و مجنون و شیدای منی 
دیده بودم عاشقی های تو را پیوسته اما در خیال
 عاشقی دل خسته ام بهر
بانو جان
ای کاش میشد بدایت هر روز بنویسم که چقدر در لحظاتی تو را مطالبه میکنم
تو را برای همفکری
تو را برای اینکه سر بر بالین بگدارم‌ ارام شوم و دوباره شروع کنم
همچون کودکی که دوان دوان و گریه کنان به مادر خویش پناه میبرد آرام میگیرو و دوباره
بانو جان 
چه کنم با این بی تابی و تمنای دلم
ای کاش فقط میدانستی که این یک تمنای هزار تو برتوست 
که جز خدای تو و با دستان تو آرام نمیگیرد
بانو جان
دریابم مرا
من به تو خندیدم
چون که می دانستمتو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدیپدرم از پی تو تند دویدو نمی دانستی باغبان باغچه همسایهپدر پیر من استمن به تو خندیدمتا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهمبغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده از دست من افتاد به خاکدل من گفت: بروچون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرامحیرت و بغض تو تکرار کنانمی دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق در
او با دستان مضطرب و لرزانش تکه پرتقالی را برمی‌دارد و می‌فشارد و می‌چکاند آبش را در استکانِ عرق. در لب به سلامتیِ او می‌گویم و در دل به سلامتیِ تو. بالا می‌روم و دهانم تلخ‌ می‌شود و درونم گرم. تو اما همیشه پنهان در استکانِ آخر بودی. جا خوش کرده در آن خیسیِ کمرنگِ ارغوانیِِ لزجِِ چسیبیده به تهِ استکان. با ان لبخند مرموز و چشمان سیاه روزگارسانت به حرف می‌آمدی انگار که ببینم هنوز هم به یاد من هستی و هنوز هم برای من و به یاد من می‌نوشی و مست می
نگر گیاهی است خودرو با برگ‌های خاردار و ساقه‌های ضخیم شبیه به کرفس که از آن در پخت سوپ و خورش استفاده شده و حتی به صورت خام در سالاد نیز استفاده می‌کنند.خورشت کنگر یکی از پرخاصیت‌ترین غذاهای ایرانی است.
برگ‌های کنگر تیغ‌های ریز و تیز زیادی دارند و هنگام پاک‌کردن کنگر، باید حسابی مراقب دستان خود باشید و از دستکش استفاده کنید.
کنگر طبیعتی گرم و خشک دارد.
به همین علت آن را با ماست نیز می‌خورند و در ضمن کنگر منبع غنی پتاسیم است.
عباس اندرعلقمه بسیارغوغا کرده است/بازمزم دلدادگی خشنود یکتا کرده است/سردارناب کربلا عشق حسین بن علی/درروز عاشورافدا جان رابه مولاکرده است/وصف وفاداری اوروح تمام اهل دین/آن تشنه لب غوغامیان آب دریاکرده است/درروز تاسوعا نگر دشمن امانش میدهد/دلداده کوی ولا هرخصم افشاکرده است/گشته علمداروفامحبوب قلب شیعیان/زیبا همه ایثار راازبهردنیاکرده است/دستان پاک اوجدا ازپیکر جانانه اش/براوخدااندربهشت یک بال اعطا کرده است/گریه برایش میکند مولاحسین و
کسی به روی درختی نوشته بود به کارد
جمال چون تو درختی ربوده عقل و قرار
ندیده شکل تو دنیا به هیبت و عظمت
تو خود دلیل طراوت تو خود دلیل بهار
فقط برای جمالت کمی هرس بشوی
هزار مرتبه بهتر تو دل ربا بشوی
درخت سرو از آن سو شکسته آه کشید
بترس از آن که اسیر غم و جفا بشوی
کسی ندیده که سروی هرس شود چون که
محال بوده که از سرو هم ثمر برسد
کسی که کارد بگیرد چنین هنر دارد
بترس از آن که به دستان او تبر برسد
#حمید_رفائی
#کمی_متفاوت
@hamidrefaeipoem
Sig Sauer به‌عنوان یک تولیدکننده تفنگ آلمانی مشهور، سال‌ها است مورد اعتماد است. P226 با کالیبرهای متعددی موجود است، اما 9 میلی‌متری موردی است که ما به دنبالش هستیم. به‌هیچ ‌وجه این  Sig Sauer برای کسانی که دستان کوچک دارند مناسب نیست؛ در حقیقت،
ادامه مطلب
نمی دانم ازکجا شروع کنم ولی ای کاش زبانم گویای حرف دلم و ای کاش قلمم گویای هدفم بود ، ای قلم ، بر طب پاک این صفحه ی سفید بنویس که نماز چیست ؟ 
نماز واژه ای است به رسم عشق و محبت به خداوند . نماز خلاصه عشق است و سرود معنویت. هنگامیکه صدای ملکوتی اذان از کوچه پس کوچه های شهر خالی وجودمان می گذرد و وارد پنجره های نیمه باز دلمان می شود و با دستان نوازشگر خود روح سرکش ما را نوازش می کند، نا خودآگاه از تاثیر آن برمی خیزیم و آماده می شویم، آماده برای رازو
دستان لرزان خود را تو تشت می‌برد و پارچه را بیشتر چنگ میزند. بخار هوا دیوانه‌وار از دهانش خارج می‌شود. صدای وحشناک برخورد دندان‌هایش در سکوت سرد شب طنین انداخته است. زیر لب می‌گوید: باید پاکش کنم... باید برود.... باید...
و سفت‌تر به پارچه‌چنگ میز‌ند. تقریبا نیمه عریان است. پارچه‌ای که در دست دارد، تنها دارایی اوست. تنها لباسی که تا آخر عمر خواهد داشت. زیر لب می‌گوید: چرا پاک نمی‌شود... باید پاکش کنم...باید..
ادامه مطلب
سلام بر حسین (ع)سلام بر دستان کوچک رقیه سه ساله 
سلام بر لب های خشک علی اصغر او که سیرابی اش به چند قطره آب داغ ابدی بر دلهاست 
سلام بر علم عباس 
بر قامت اکبر 
بر نجابت قاسم 
بر معصومیت عبدالله 
و بر تنهایی و صبر زینب سلام 
سلام بر محرم
بسم رب الشهداء والصدیقین
یاحسین علیه السلام
نجف رفتی،کربلا رفتی، کاظمین رفتی ،سامرا رفتی
مشهد الرضا هم که آمدی...خوش آمدی
التماس دعا
میخواهم متفاوت صدایتان کنم میخواهم کربلایی قاسم خطابتان کنم که کربلایی شدن مقامی بالاتر از حاجی بودن است
که کربلایی بودن را برای عالم صرف کردید...
البته گفته اید نه حاجی بخوانیمت نه سردار نه هیچ گفته اید بگوییم سرباز
کربلایی قاسم شهیدم جز روضه عباس برای پیکر بی دستت چه بخوانیم تا قلبمان آرام شود؟
کربلایی در ر
سلام بر لحظه ای که زهیر با کلام همسرش حسینی شد... 
 
سلام بر لحظه ای که غلام سیاهی ندا سر داد: امیری حسین و نعم الامیر
 
سلام بر ناراحتی عباس، زمانی که دشمن فکر می کرد می تواند حسین را از عباس بخرد...
 
سلام بر سر بر نیزه بر افراشته حسین
 
سلام بر دستان ناتوان سجاد زمانی که هل من ناصر... پدر نه امامش را شنید... 
 
سلام بر لحظه اذن میدان گرفتن زینب برای پسرانش
 
سلام بر لبان تشنه اکبر که با آن رضایت شهادت را از پدر گرفت... 
 
السلام علی الحسین 
 

 

با توجه به شیوع ویروس کرونا در چین و مشاهده ویروس در ایران، می توان با رعایت موارد زیر
تا حد زیادی از ابتلا و انتشار احتمالی این بیماری جلوگیری کرد:
 
- دستان خود را چند بار در روز به مدت 20 ثانیه با آب و صابون بشویید. اگر آب و صابون در دسترس شما نیست با یک ضدعفونی کننده
الکلی دستان خود را بشویید. 
 
- با دستان کثیف چشم‌ها، بینی و دهان خود را لمس نکنید.
 
- موقع عطسه و سرفه دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید و بعد دستمال را دور بیندازید.
 
- ا
 
 
و اینک، حق این پیشانی ؛ بوسه ا ی عطرآگین ، از لب های مبارک رسول خداست و حق این شانه های خسته، مرحمی از گرمای دستان پرمهرشان که حرارتش تشنه های هر دوعالم را سیراب میکند.امروز چشمان ما به یادت متبرک به اشک هایی شد که امید به شفاعت  چون شمایی را برای روز مبادایشان آرزو دارند.روزی که نگاه پر مهر اولیای خدا از آن سربازان غیوری چون شما خواهد بود و مایی که نمیدانم در حسرت آن عاشقانه ها چگونه خواهیم سوخت
 
بسم رب الشهداء والصدیقین
یاحسین علیه السلام
نجف رفتی،کربلا رفتی، کاظمین رفتی ،سامرا رفتی
مشهد الرضا هم که آمدی...خوش آمدی
التماس دعا
میخواهم متفاوت صدایتان کنم میخواهم کربلایی قاسم خطابتان کنم که کربلایی شدن مقامی بالاتر از حاجی بودن است
که کربلایی بودن را برای عالم صرف کردید...
البته گفته اید نه حاجی بخوانیمت نه سردار نه هیچ گفته اید بگوییم سرباز
کربلایی قاسم شهیدم جز روضه عباس برای پیکر بی دستت چه بخوانیم تا قلبمان آرام شود؟
کربلایی در ر
کتاب سیب ها از دامنم ریختهانیه محب زادگان

می خواستم باغم هم آغوشی تبر باشدهم با تبر باشد و هم دور از خطر باشدمی خواستم خالی شوم از اجتماعی سرددنیا فقط دستان گرم یک نفر باشدبشمار خنجرهای پشتم را که می خواهمدنیای اعدادت کمی گسترده تر باشد
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
دستم به قلم رفت وهیچ واژه ای وصف تو نشد!...
قلم از وصف تو بی رنگ ماند...
و به لرزش در آمدند دستان بی جانم...
کاغذ از هق هق به کنجی لغزید...
سوسوی نیمه جان چراغ به خاموشی گرایید...
تمام کائنات اطرافم را دیدم که به احترام تو بر زمین فرود آمده بودند...
و من خاکستر شدم از تمام وصفی که نتوانست تورا در خود بگنجاند!...
این چنین شد که به سخن بزرگواری*رسیدم که می گفت:"فاطمه.فاطمه است"
*دکتر علی شریعتی
در تمام طول تاریکی سیرسیرکها فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ در تمام طول تاریکی شاخه ها با آن دستان دراز که از آنها آهی شهوتناک سوی بالا می رفت و نسیم تسلیم به فرامین خدایانی نشناخته و مرموز و هزاران نفس پنهان در زندگی مخفی خاک و در آن دایره سیار نورانی شبتاب دقدقه در سقف چوبین لیلی در پره غوکها در مرداب همه با هم ‌ ‚ همه با هم یکریز تا سپیده دم فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ ... در تمام طول تاریکی ماه در مهتابی شعله کشید ماه دل تنهای شب خود بود داشت در ب
چگونه شستن دستان شما را سالم نگه می دارد
 
 
بررسی اجمالی
چگونه
چه زمانی
ضدعفونیکننده دست
نکات
نکاتی برای بچه ها
چرا شستن دست مهم است؟
لمسی یکی از راه های تعامل مردم با دنیای اطراف خود است. اگر سعی کرده اید چند مرتبه از جمله بینی ، چشم ها یا دهان خود را ردیابی کنید ، احتمالاً در عرض چند دقیقه از شمارش آن خودداری خواهید کرد.
هرچه طبیعی باشد ، از طریق لمس است که دستان هر روز در معرض هزاران میکروب مضر و باکتری قرار می گیرند. شستن مناسب ، بیشتر این م
دانلود اهنگ بیا بابا ببوسم دست و پایت از علی براتی با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang Ali Barati Bia baba bebosam dast payat
بیا بابا ببوسم دست و پایت ...♪
بیا بابا ببوسم دست و پایت ...♪
اون دستان ترک دار و پر از مهر و وفایت
کشیدم ، جوونم کردی مثه یک شیر...♪
به هنگام جوانیم چرا با ما شدی پیر ...♪
دانلود آهنگ بیا بابا ببوسم دست و پایت از علی براتی کیفیت عالی mp3 320
کشیدم ، جوونم کردی مثه یک شیر ...♪
به هنگام جوانیم چرا با ما شدی پیر
بده قد و با
مرا که سرگردان و بی‌آشیان مانده‌ام از طوفان بگیر و به خانه‌ی خودت ببر. زخم‌هایم را مرهم بگذار، آب‌ و دانم بده. آرام سرم را نوازش کن و زیرلبی برایم آواز بخوان. مرا نگه دار تا التیام بال‌های شکسته‌ام و قصه‌ی پرواز را در گوشم تکرار کن پیش از آن‌که از خاطر ببرم. باز مرا در پناه خودت جا بده تا ببالم و به قوت تو بایستم و از دستان تو پرواز کنم تا آسمان آبی خورشید. 

خ. حلال کنید لطفاً هرچه که گذشته بین ما. دل‌هامون رو پاک کنیم از آزردگی‌ها و بستگی
به نام نگارنده احساسات
وقت کمی داشت، نمی‌دانست کدام گزینه برای زدن درست است. هوای دلش در 
حال ابری شدن بود و بغض بی‌رحم به شیشه نازک احساسش پنجه می‌کشید.
می‌دانست اگر وقت تمام و او بهترین را به دست نگیرد، دیگر هرگز رنگین‌کمان دلی
که خدا آن را نقاشی کرده را نخواهد دید.
ناامیدی با سیاهی هر چه تمام‌تر به وجود لرزانش هجوم برده و آخرین توانش را به
یغمای دستان نابودگرش گرفت؛ تا فاتح بازی باشد که شروع شده و در کمین آن
فرصت آخری بود، تا قهقهه مستا
این روزها به شدت دلتنگم. دلتنگ بوی آدم‌ها (چطور بی اینکه یک غول آدم‌خوار به نظر برسم این جمله را بگویم؟) و دلتنگ رنگ‌هایی که از ست کردن لباس‌های بهاره به چشم می‌رسند. بسیار دلتنگ گرمای جمع دوستانه‌مان با محمد و عرفان و نگار و یاسی و جواد و طاها هستم و بسیار دلتنگ خواندن با گیتار عرفان یا پیانوی طاها و بسیار دلتنگ خنده‌های متین.
گذشته از تمام دلبستگی‌ها و دلتنگی‌ها، بیش از هر چیز دستان رنده‌ایَم سوگوار لمس نرمی دستانش است و بازوهایم سوگو
باگریه میگویم سخن ازداستان کربلا/اینک گرفته رنگ خون چون آسمان کربلا/یک کاروانی آمده از شهرپیغمبربه آن/آیدحسین تشنه لب بایاوران کربلا/حب علی وفاطمه برتارک ایمانشان/شرط ولایت محوری برعاشقان کربلا/وقت نبرد دشمنان باآل پیغمبررسید/ننگ است بهرکوفیان حمله به جان کربلا/سرها به نیزه میشود حتی حسین بن علی/شیعه به دنیامفتخر بهرامان کربلا/اندرکنارعلقمه دستان عباسش جداست/این گریه های پرصدا آتشفشان کربلا/برروی تلی زینبش دارد تماشامیکند/سخت است یار
به نام خدا
سلام خدمت تمامی دستان احمدرضا هستم با عرض پوزش من دیگر در این وبلاگ به احتمال 70% فعالیت نمیکنم و به زودی وبسایت خودم رو راه اندازی میکنم میخواستم از دوستان درخواست کنم اگر کسی میخواد در روز های آینده ما رو در توسعه سایت همکاری کند به شماره زیر تماس بگیرد.
09225496976
وقتی شغلت دامداری باشد اما روحت عاشق طبیعت، وقتی قلبت به اندازه مشت دستت باشد اما دلت دریایی از عشق و وقتی ساکن خانه‎ای گرم باشی اما همسایگی‎ات بیابانی سوزان، این می‎شود که پیرمرد روستایی مرودشت می‎شوی با سی سال پای پیاده در بیابان رفتن. می‎شوی پیرمردی که سی سال آب روی دوشش می‎گذارد و روی زمین سنگلاخی که حتی مال (چهارپا) نمی‎تواند برود، گام برمی‎داری و می‎رسی به آن‎جا که حیوانات منتظرت هستند. می‎رسی به آن‎جا که نه لبان تشنه جاندارا
مانع سوم
هرج و مرج در دعواها !
ما یادگرفتیم که دعوا باید عادلانه باشه!
14 قانون وجود دارد که باید رعایت شود.
1،مشکل به وجود آمده را روشن کنید.
2.فقط روی همون مشکل تمرکز کنید.( مشکلات گذشته رو قاطی دعوا نکنید )
3.سعی کنید ارتباط فیزیکی ملایمی داشته باشید.(قدم زدن و تکان دادن شدید دستان هنگام بحث ممنوع )
(مثلا:دستان همدیگر رو بگیرید .این احساس در آرامش شما و همسرتون بسیار موثر خواهد بود )
4.از طعنه زدن به هم خودداری کنید.حتی اگه همسر شما اهل طعنه زدن اس
چه موقع از ماسک استفاده کنید !؟ و چه زمانی و چگونه می توان از ماسک های پزشکی برای محافظت در برابر کروناویروس استفاده کرد ؟قبل از قرار دادن ماسک نمدی یا هر نوع ماسک دیگر ، دستان خود را با دستمال حاوی الکل یا صابون و آب تمیز کنید.
ادامه مطلب
چه موقع از ماسک استفاده کنید !؟ و چه زمانی و چگونه می توان از ماسک های پزشکی برای محافظت در برابر کروناویروس استفاده کرد ؟قبل از قرار دادن ماسک نمدی یا هر نوع ماسک دیگر ، دستان خود را با دستمال حاوی الکل یا صابون و آب تمیز کنید.
ادامه مطلب
دامن سفیدش در دستان باد می رقصید. موهایش اما زیر پناه کلاهش در سکون بودند. به هرطرف نگاه می انداخت چیزی جز دشت نمی دید. دشت هایی که تا چند ماه پیش از طراوت و سرسبزی شان خشنود می گشت و هنگام قدم زدن میانشان، تمام غصه هایش فراموشش می شد. دشت هایی که اکنون به دلیل نباریدن باران یا گرمای سوزان یا شاید هم هر دو، دیگر از لطافت سابقشان اثری دیده نمی شد. او یکه و تنها میان دشت های غمگین ایستاده بود. خیره بود به سایبان تابستان های کودکی اش، تنها همدمش، تن
تا چه اندازه کمر به شکستن بسته ای؟ همان ابتدا که آمدی خورده شکسته های گم و گور شده در اتاق را به دستان مصمم تو سپردم. حال چرا مصمم تر از همیشه مشت می زنی؟ نه دیواریست که تاب بیاورد نه پنجره ای که طعم خون را بچشد. تنها زمینی مانده خشک و بی باران. هرچه می خواهی فریاد بزن ,تکرار کن گذشته ی زشت و کثیف را. اینجا پژواکی هم به سویت روانه نیست , دل خوش به پاسخی هم نباش.نه جانی به جسمی نه آبی به کامی نه نوری به چشمی. پلی هم نمانده , تنها راهیست به تاریکی لهجه د
دامن سفیدش در دستان باد می رقصید. موهایش اما زیر پناه کلاهش در سکون بودند. به هرطرف نگاه می انداخت چیزی جز دشت نمی دید. دشت هایی که تا چند ماه پیش از طراوت و سرسبزی شان خشنود می گشت و هنگام قدم زدن میانشان، تمام غصه هایش فراموشش می شد. دشت هایی که اکنون به دلیل نباریدن باران یا گرمای سوزان یا شاید هم هر دو، دیگر از لطافت سابقشان اثری دیده نمی شد. او یکه و تنها میان دشت های غمگین ایستاده بود. خیره بود به سایبان تابستان های کودکی اش، تنها همدمش، تن
این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد.در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به
از سری مشکلات دختربودن میشه ب این اشاره کرد
که وقتی ی چیزیو احتیاج داری وباید بری بخریش
نمیشه با تیپ توخونه بری،و باید لباس بیرون بپوشی و
گاها کمی آرایش کنی( بماند ک بعضیام ارایشو میکنن)
ولی پسرا ن باهمون تیپای زاخار تو خونه راحت میرن بیرون
و خرید میکنن میان 
حالا این وسط اگه مثه من شخمی شانس باشین وبرید
خرید و پیاده درحال برگشت ب خونه باشین، باد مزخرفی 
بزنه و روسریتونو ببره باخودش و شما با دستان پر ناشی از
پلاستیک های خرید بدوید و روسریتون
باید پذیرفت گاهی اوقات به غیرت دستان نویسنده ای بر می خورد وقتی او را ناتوان از نوشتن خطاب می کنند . و چه زیباست کسی بیاید و تو را به نوشتن سوق  دهد . زنگ بزند وبخواهد که از او بنویسی . از ویژگی هایش ،حال و هوایش .،و احساسی که به او داری . اگرچه این منگنه گذاشتن را هم تایید نمی کنم اما معترفم که خواسته ی زیبایی ست . انگار کسی می خواهد که بخشی از دغدغه ی فکریت شود انقدر که از او بنویسی . تو را بخواند و دلش هزار راه نرفته را برود . 
شاید برای توی نویسنده
چه عجیب است این روزها 
 انگار که جسمی با چگالی نامعلوم باشم؛ سرگردان در جام روزگار بالا و پایین می شوم.گویی یکدفعه در تاریکی دریای عمیقی فرو روی و ندانی برای نجات در کدام جهت دست و پا بزنی.
زندگی در قالب کودکی دردمند به پیش چشمانت تلف می شود و تو به دستان بی شکلت می نگری که هیچ حالت مدارایی ندارند.روزها می گذرند و بیشتر در باتلاق وجودت فرو می روی و چه صد حیف که پیغمبری نیست و فرزندان آدم همه غرق گندابشان نالش می کنند.
این روز ها کاشت ناخن در کشور ما رواج بسیاری پیدا کرده. از این رو هر روزه افراد زیادی رو به کاشت ناخن و طراحی ناخن می آورند. داشتن ناخن های سالم و مرتب در زیبایی دستان شما تاثیر زیادی می گذارد. دلایل مختلفی ممکن است باعث شود تا کاشت ناخن انجام دهیم. 
ادامه مطلب
دستان بریده حضرت عباس علیه السلام اسباب شفاعت در قیامت
 
جناب فاضل دربندی، ملا مهدی حائری مازندرانی و آیت الله کلباسی نجفی رضوان الله علیهم نقل کرده‌اند:
 
✍ قد سمعت عن بعض من اثق به، انه نقل عن بعض المتتّبعین فی کتب المقاتل انه قال : تذت صار یوم القیامة و اشتد الامر على اهل المحشر ، بعث رسول الله صلی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام الى فاطمة سلام الله علیها لتحضر مقام الشفاعة ، فیقول امیر المؤمنین علیه السلام : یا فاطمة ما عندک من
انگشتر مناسب دست 
یکی از جذاب­ترین و پرطرفدارترین اکسسوری­ها و زیورآلات، انگشتر طلا است  که با انتخاب درست آن­ها می­توانید حس مطلوب جذابیت را همیشه همراه خود داشته باشید . حتما برای شما هم پیش آمده که وقتی پشت ویترین مغازه جواهرفروشی چشم می­چرخانید یا در سایت­های خرید و فروش جواهرات جستجو می­کنید، به انگشتری برخورد کنید که دوست داشته باشید آن را روی انگشت خود بنشانید. این انگشتر به اصطلاح چشم شما را گرفته است اما باید به یک نکته­ی مهم تو
ستّار علیپور یلی گیلانیست
استاد بزرگ ورزشی طوفانیست
از اوّل زندگی که دیدم او را
دستان بلند مهر و پشتیبانیست
در غربت دور ، کشور آمریکا
او قوّت قلب هر نفر ایرانیست
چون چشمه ی جوشان محبّت باشد
در سینه از عشق کشورش بارانیست
مانند نسیم صبح دریا آرام
سختی به حضور ماه او آسانیست
خودساخته است و مرد میدان عمل
در عرصه دلربائیش جانانیست
سرسبزی کوچه باغ گیلان است او
مانند بهار غنچه ی خندانیست
زندانی مهربانی و یکرنگیست
در معرفت و رفاقتش سلطانیست
چون اه
                                                                                     
زیاد سخت گرفته ایم!
زندگی چیزی به جز گرفتن یک  استکان چای لب سوز از دستان مادر بود؟! که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل های سرخ پیرهنش؟؟!!
یا کنار پنجره ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدن بابا؟! برای شنیدن صدای امن پاهایش؟! که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی؟!
 
زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان های سفا
از این غربی بازی‌هایی که یک روز را در تقویم برای بزرگ‌داشت اختصاص دهیم، خوشم نمی‌آید. بهانه‌ای می‌شود برای آنکه بگویند ما تمام حق را ادا کردیم. چرا طلب کار هستید؟ یک روز به نام‌تان زدیم دیگر چه  می‌خواهی؟
در تمام موارد آدم این چنین حسی را دارد. حتی وقتی که روز مادر می‌گیریم احساس می‌کنیم که با دادن یک گل تمام حقوق مادر را ادا کرده‌ایم و تنها باید در همان روز مادر به فکر مادر بود.
به هر حال یک روز در تقویم‌مان روز قلم نام گرفته است و ما نا
از این غربی بازی‌هایی که یک روز را در تقویم برای بزرگ‌داشت اختصاص دهیم، خوشم نمی‌آید. بهانه‌ای می‌شود برای آنکه بگویند ما تمام حق را ادا کردیم. چرا طلب کار هستید؟ یک روز به نام‌تان زدیم دیگر چه  می‌خواهی؟
در تمام موارد آدم این چنین حسی را دارد. حتی وقتی که روز مادر می‌گیریم احساس می‌کنیم که با دادن یک گل تمام حقوق مادر را ادا کرده‌ایم و تنها باید در همان روز مادر به فکر مادر بود.
به هر حال یک روز در تقویم‌مان روز قلم نام گرفته است و ما نا
قدم بر قصر باشکوهش می نهم و حسی عجیب از سوی او مرا در بر می کند.
نسیمی ناآشنا همچون فرمانروای شهر دستانم را لمس می کند. گویی سخنانی ناگفته دارد. .
اینبار به حرم سرای زرینش می نگرم و می نگرم به دروازه های فولادینش که چطور اهالی ایمان و مردم گنه کار را مجذوب خود می کند. می نشینم و باز می نگرم به پسری جوان که بر روی صندلی چرخ دار دستان مادر پیرش را می فشارد و می نگرم به اشک های همان مادرپیر . انگار تمام دنیا با خنجری قلبش را نشانه گرفته بودند و او در ان
خاک در قنبرم، حیدری ام حیدریریزه خور این درم، حیدری ام حیدریرزق به دستان اوست، ساقی و صاحبْ سبوستمست میِ کوثرم، حیدری ام حیدریاز دم قالوا بلىٰ، با کرم مرتضیفاطمه شد مادرم، حیدری ام حیدریاصلِ اصول خداست ، نفسِ رسول خداستشیعه ی پیغمبرم، حیدری ام حیدریبه چه مبارک شده، با خط خوش حک شدهبر روی انگشترم، حیدری ام حیدریمِهر علی منجلی است، حجت سید علی استپشتِ سر رهبرم، حیدری ام حیدریهرکه بپرسد مرا، کیست تو را ناخدا؟نام علی می برم، حیدری ام حیدریرا
عباس یعنی بندگی برخالق یکتا شدن/عباس یعنی دلبری برحضرت زهراشدن/درروز عاشورانگر اوج وفاداری او/عباس یعنی تشنگی اندرلب دریا شدن/بهرحسین و یاوران گشته علمداری رشید/عباس یعنی جاودان درمحضرآقاشدن/بوده امیدکودکان بابانوان درحرم/عباس یعنی مرهم اندردل مولاشدن/سردار عاشورائیان تاروز محشرگشته است/عباس یعنی اسوه ای ازبهر این دنیاشدن/درروز تاسوعا زاو اوج وفاداری رسد/عباس یعنی قهرمان در روز عاشوراشدن/دستان خودرا داده است ازبهردین مصطفی/عباس یعنی
نخست باید از او می‌پرسیدم که چگونه به این‌جا رسیده و سپس می‌بایست کشف می‌کردم که چه چیز یا چیزهایی او را از بیش از این پیش رفتن در این مسیر بازداشته است. اما همه "باید"ها را در دالان‌های بی‌توجهی ذهنم رها ساختم و تنها اندیشیدم اکنون که به این نقطه رسیده است، چگونه جانش را از او بستانم و دچار مرگ‌ش کنم. سرنوشت او چنان در دستان من جای گرفته بود، که گویی گردنش را میان دو دستم می‌فشردم و او، هر آن که می‌گذشت، به بازگشت به هیچ، نزدیک‌تر می‌شد.
باور کن مرا ، واقعیت رویای من و تو نیست شاید کابوس زمستان باشد که بهار شد واقعیت ،دستان بی مهر رستم به سیستان است واقعیت،اسارت اجباری گیسوان یک زن در اما و ای کاش هاست واقعیت شاید خدایی ایست که در این حوالی ایست بر دیوار های شهر نامش با سیاهی خط می خورد واقعیت،قلب تپنده نوجوانی ایست که خشمش  بر آسفالت ،خونین جان داد و اما رویا چیست با ما غریبه است شاید افق حقی  ایست که باید سر می زد شاید آزادی می بود که باید نقش جان می شد شاید فریاد بی صدا ش
ماتیاس» پس از آنکه لپ‌تاپ تازه‌ای را خریداری می‌کند، متوجه می‌شود که از
طریق آن به وب تاریک دسترسی دارد. او  پس از مدتی آگاه می‌شود که صاحب
قبلی لپ‌تاپ او را زیر نظر دارد و… این فیلم نشان میدهد که چگونه زندگی و
حریم خصوصی تمام افراد جامعه بی آنکه بدانند در دستان هکرها و دولتها و
عوامل وابسته به آنان قرار دارد .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها